قصه مادر مظلوم مدینه مدافع ولایت
می خواهیم برای تو از مادر مظلوم مدینه حضرت فاطمه(س) سخن بگوییم. بیا به مدینه سفر کنیم و از حوادثی که بعد از وفات پیامبراکرم صلوات الله علیه و آله در آن شهر روی داد باخبر شویم.
نبض ما– سمیه معماری؛کارشناس مذهبی
به راستی چگونه شد که مردم مدینه عهد و پیمان خود را شکستند و مظلومیت تک دختر پیامبر صلوات الله علیه و آله را رقم زدند؟
بیا با هم دفتر تاریخ را بازکنیم و به جستجوی حقیقت بپردازیم تا بدانیم بر مادر مظلوم اهل بیت یعنی حضرت فاطمه چه گذشته است ؟
در چهارمین روز از شهادت پیامبراکرم صلوات الله علیه و آله عده ای در مسجد جمع شدند و هرکسی سخنی می گوید!
چرا علی علیه السلام به مسجد نمی آید و پشت سر خلیفه که در سقیفه روز دوشنبه غصب خلافت کرد نماز نمی خواند؟
او هنوز با خلیفه بیعت نکرده است و امروز روز جمعه است و اولین نماز جمعه به امامت ابوبکر برگزار می شود. هر طور شده باید علی علیه السلام را به مسجد آورد.
علی علیه السلام با جمعی از یاران خویش داخل خانه نشسته اند که ناگهان سروصدای جمعیت زیادی به گوش می رسد.
آنها به در خانه علی علیه السلام می روند و در را به شدت می کوبند عمر با صدایی بلند می گوید:ای کسانی که در خانه هستید هر چه سریعتر بیرون بیایید اگر این کار را نکنید این خانه را با اهلش آتش می زنم.
خدای من!کدام خانه؟خانه ای که جبرئیل بدون اجازه وارد آن نمی شود؟
زبیر از جای خود بلند می شود و با شمشیر خود به بیرون از خانه می آید و فریاد میزند چه کسی ما را صدا می زند؟
همه سکوت می کنند نگاه زبیر به عمر می افتد و دنبال او می رود و عمر فرار می کند در این هنگام یک نفر سنگی را به سمت زبیر پرتاب می کند و به کمر او اصابت میکند و درد در تمام اندام او می پیچد و شمشیر از دست او می افتد و او را دستگیر می کنند.
اکنون عمر می خواهد وارد خانه شود و علی علیه السلام را با زور به مسجد ببرد که حضرت فاطمه سلام الله علیها به یاری علی علیه السلام می آید و فریاد او در همه طنین انداخته است ای رسول خدا ببین که بعد از تو با ما چه کرده اند.
شب هنگام علی علیه السلام و اهل بیتش به درخانه مهاجر و انصار می روند و بیعت روز غدیر خم را یاد آوری می کنند و از آنها قول می گیرند که فردا صبح برای یاری آنها بیایند، آنها از سیصد و شصت نفر قول می گیرند و این کار را سه روز انجام میدهند.
و تنها سلمان و مقداد و ابوذر و عمار برای یاری علی علیه السلام و اهل بیتش می آیند.
این خبر به گوش خلیفه و هواداران او می رسد و آنها بسیار ناراحت می شوند و تصمیم می گیرند که هر چه سریعتر اقدامی انجام دهند.
در هفتمین روز از نبود پیامیر اکرم صلوات الله علیه و آله و سلم ابوبکر و عمر و جمعیت زیادی از هواداران آنها به در خانه علی علیه السلام می آیند عمر جلو می آید و فریاد میزند:ای علی!در را بازکن و از خانه خارج شو و با خلیفه پیامبر بیعت کن،به خدا قسم اگر این کار را نکنی خون تو را میریزم و خانه ات را به آتش می کشم.
مردم و حتی خود عمر و ابوبکر می دانند علی علیه السلام برای حفظ اسلام مامور به صبر است.
حضرت فاطمه سلام الله علیها می فرماید آیا میخواهی نسل پیامبر صلوات الله علیه و آله را از روی زمین برداری؟
عمر می گوید ای فاطمه ساکت شو همه شما باید برای بیعت بیرون بیایید و دو انتخاب دارید یا بیعت یا آتش زدن همه شما،
حضرت فاطمه سلام الله علیها فرمودند:
بارخدایا،از فراق پیامبر صلوات الله علیه و آله و ستم این مردم به تو شکایت می کنم.
عمر فریاد می زند بروید هیزم بیاورید.
هیزمها اطراف خانه جمع می شود و عمر با شعله آتشی در دست به این سو و آن سو می رود و فریاد می زند این خانه را با اهلش به آتش می کشم.
هیچ کس جرات نمی کند مانع کارهای عمر شود آخر او قاضی بزرگ حکومت است او فتوا داده که برای حفظ اسلام سوزاندن این خانه واجب است.
عمر می آید و آتش را به هیزم می زند و آتش شعله می کشد در خانه نیم سوخته می شود و عمر جلو می آید و لگد محکمی به در خانه می زند. خدای من حضرت فاطمه سلام الله علیها پشت در ایستاده است آخر این زن فرزند در شکم دارد و مردانگی کجا رفته است ؟!!!!
آری ، فاطمه تا پای جان از امام زمانش دفاع کرد و ولایت مولایی را پذیرفت که جانشین واقعی پیامبر بود و نبی اکرم بارها او را به همگان معرفی کرده بود . . . . . . . .
اقتباسی از کتاب فریاد مهتاب اثر مهدی خدامیان آرانی