خشونت را متوقف کنیم!
خشونت وجه منفی ذهن و روان انسان است که عوامل متعددی در شکل گیری آن نقش دارند. عصبانیت، تهدید، تخریب شخصیت و تهاجم به آنچه که در جامعه طبیعی تلقی می شود، اشکال متفاوت خشونت است که می تواند جسم و روان فرد را متاثر کند.
گردآوری- نبض ما
پرخاشگری در روانشناسی و دیگر علوم رفتاری و اجتماعی، به معنی رفتاری است که منجر به آزار و درد می شود. باید به این واقعیت اعتراف کرد که پرخاشگری بخش مشترکی از زندگی اجتماعی است، زیرا کم تر کسی را می توان یافت که با بیان های تند و انتقادهای شدید به دیگران آزار نرسانده باشد یا در هنگام خشم، رفتار خشن انجام نداده باشد.
انواع خشونت
خشونت خانگی
خشونت خانگی یکی از مهم ترین انواع آن است که در اصطلاح به آن «خشونت عمومی» گفته می شود. خشونتی که در فضای خانه و ارتباط خصوصی به دلیل اختلاف نظر در خصوصیت های فردی و ذهنی شکل می گیرد. این اختلاف ها متاثر از فرهنگی متفاوت میان زن و شوهر، خواهر و برادر یا والدین و فرزندان است. در مواردی که یکی از زوج ها دچار اختلال شخصیتی یا زمینه روانی معیوب است یا از نظر فکری و شخصیتی به هم نزدیک نیستند و یکدیگر را درک نمی کنند و به درستی نمی توانند با یکدیگر ارتباط کلامی، ذهنی و هیجانی مناسب برقرار کنند، خشونت کلامی یا رفتاری نمایان می شود.
شایع ترین شکل خشونت خانگی از طرف جنس مذکر نسبت به مونث است و متاسفانه در برخی از مناطق با این مشکل روبرو هستیم که باعث بروز آسیب های جسمانی و روانی در فرد می شود و قابل جبران هم نیستند. خشونت خانگی گاهی با آسیب های فیزیکی یا حتی جرائمی مانند قتل و جنایت و تخریب شخصیتی و روانی طرف مقابل نیز همراه است.
خشونت والدین
شکل دیگر خشونت، خشونت والدین نسبت به فرزندان است. به طوری که فرزند خانواده در معرض تهاجم های خشونت آمیز والدین قرار می گیرد. این تهاجم ها می تواند به صورت آسیب های جسمی یا روانی یعنی کتک زدن، پرتاب کردن وسیله، توهین و به کار بردن الفاظ زشت و رکیک باشد.
کودکانی که در اثر ضربه های فیزیکی دچار زخم و کبودی می شوند یا در معرض خشونت های کلامی که با توهین همراه است، قرار می گیرند، در آینده صدمه های جبران ناپذیری بر جسم و روانشان وارد می شود. معمولا این کودکان بعد از اینکه از فضای خانواده جدا و وارد جامعه می شوند، ممکن است با الگوبرداری از رفتار والدین شان که در دوران کودکی با آنها داشته اند، چنین رفتاری را با فرزند یا همسر خود داشته باشند.
خشونت در مدارس
در بسیاری از مواقع، خشونت، شکل روان شناختی به خود می گیرد. برخی از معلمان یا اولیای مدرسه به تصور اینکه می خواهند دانش آموز را متوجه اشتباهش کنند یا اینکه راه درست را به او نشان دهند، او را مورد تهاجم شخصیتی و روانی قرار می دهند. اگرچه در اغلب موارد خشونت در مدارس به صورت فیزیکی نیست اما هل دادن، پرتاب کردن شی به سمت آنها، توهین لفظی و… می تواند باعث بروز آسیب های روانی در آنها شود.
چنین کودکانی اعتماد به نفس پایینی دارند و آثار منفی این نوع برخورد، در آنها نهادینه می شود همچنین این موضوع باعث دلزدگی و دوری نوجوانان از والدین یا مسوولان مدرسه می شود. در این شرایط ممکن است این دانش آموزان برای التیام زخم های روانی و دست یافتن به آرامش، جذب دوستان یا کسانی شوند که به اشتباه، آنها را دلداری و راهنمایی می کنند؛ مثلا تشویق به سیگارکشیدن، استعمال موادمخدر یا رفتن به مهمانی ها و مجالس غیرمشروع.
خشونت جنسی
نوع دیگر خشونت که به مسایل شخصیتی و جنبه های بیمارگونه مربوط می شود، خشونت های جنسی است. متاسفانه به دلیل اینکه خشونت جنسی در جامعه «تابو» تلقی می شود، اغلب اطلاع رسانی درستی در موردش انجام نمی شود. خشونت جنسی، اشکال متفاوتی دارد و نوعی از آن ممکن است در فضای خانواده توسط زن و شوهر نسبت به یکدیگر یا از سوی فرد بزرگ تر نسبت به کوچک تر در محیط خانه یا جامعه شکل بگیرد که به صورت نامشروع و آزاردهنده است.
خشونت اجتماعی
خشونت اجتماعی خشونتی است که بارها در جامعه شاهد آن بوده ایم؛ بی توجهی افراد نسبت به محیط، رعایت نکردن قوانین راهنمایی و رانندگی، تجاوز به حقوق و حدود دیگران و ایجاد اضطراب و ترس در پی رانندگی یا تخریب منابع مادی و زیبایی هایی که طبیعت برایمان به ارمغان داشته است.
شاید بروز چنین رفتارهایی به دلیل بی اطلاعی و آموزش ندیدن افراد در سنین پایین تر باشد. اگر نهاد های آموزشی این موضوع را پیگیری نمایند، امید است که دیگر در جامعه و خانواده، شاهد چنین خشونت هایی نباشیم.
خشونت در کودکان
یکی از دلایل بسیار مهم پرخاشگری در کودکان یادگیری است. یعنی کودکانی که الگوهای رفتاری پرخاشگرانه داشته اند، همانند الگوهای خود رفتار می کنند. چنانچه پدر یا مادری خلق و خویی عصبانی و پرخاشگر داشته باشند، مسلماً فرزندشان نیز پرخاشگر خواهد شد.
نکته دیگر این که حتماً لازم نیست والدین با خود کودک پرخاشگری کرده باشند؛ چنانچه او شاهد رفتارهای خشن پدر و مادر با افراد دیگر نیز باشد، این گونه رفتار را فرامی گیرد. بنابراین کودکان از طریق مشاهده، رفتارهای والدین را می آموزند.
علاوه بر این وقتی کودک به هدف خود دست نیابد و ناکام شود، یکی از رفتارهایی که از او سر می زند پرخاشگری است. گاهی کودکان در دوگانگی و تضادهای درونی قرار می گیرند. یا بهتر بگوییم، گاهی بر سر دو راهی هایی گیر می کنند و نمی دانند کدام راه را انتخاب کنند و این حالت آنها را دچار تعارض، اضطراب و خشم می کند.
کودکان مضطرب نمی توانند کودکان آرامی باشند. آنها رفتارهایی پرخاشگرانه از خود بروز می دهند؛ البته بلافاصله پشیمان می شوند و از والدین خود عذرخواهی می کنند. لذا برای از بین بردن خشم کودک بایستی اضطراب و نگرانی وی را شناسایی کنیم و در رفع آن بکوشیم.